خدایا من گناه کارم ،
مرا ببخش ،
تو را می خوانم ،
تو را می خواهم ،
تو را می پرستم
ولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته ام
هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .
هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .
هنوز کودکم
هنوز به دنبال شی می گردم ،
هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.
خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کن
به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،
بت ها را با تو اشتباه نکنم .
خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،
بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،
بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عشقی برای
هستی باقی نماند .
خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،
گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،
گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .
آنگاه راه فرار می گزینم ،
دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،
درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند.
خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،
من ضعیفم ،
من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزد
من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .
می سوزم ،می سوزم ،می سوزم
بگذار بیشتر بسوزم ،
بگذار خاکستر شوم
بگذار محو و نابود شوم ،
بگذار کسی نام مرا نداند ،
کسی اسم مرا نبرد ،
کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،
بگذار تنها باشم ،
فقط با تو باشم .
اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذار
اگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،
تو هم مرا طرد کن ؟
تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،
گله نمی کنم ،
بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،
بگذار با مطلق آشنا شوم ،
بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ،
حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد
+خدایا
مرا به خاطر همه درهایی که زدم و هیچ کدام خانه تو نبود ...
ببخش

نظرات شما عزیزان:
|