تماس بگیـــــر|31 / 3برچسب:تماس بگیر,-4:58 PM

 

"تماس بگیر" خدا.............

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار

 

 

 

+این متنو خیلی دوس دارم چون خودم همیشه نو ریسپانس تو پیجینگم

+ میخواستم خودم بنویسم ولی نشد و کپی پیست شد

نوشته شده توسط ســــعید :تو هم بگو
فقر . . .|30 / 3برچسب:,-4:20 PM

  فقر   

 

 

کلمه ای با سه نقطه و سه حرکت که دنیایی معنا همراه خود دارد ولی ما تا اسم فقر را میشنویم ذهنمان درگیر مادیات دنیای اطرافمان میشود که مهمتریم مساله موجود هست اما نه، فقر هست و هزار کلمه که به پیشش میخورد و مارا درگیر خود میکند مثال فقر فرهنگی ، فقر انسانیت ، فقر درک ، فقر شعور و... که از همه مهمتر فقر فرهنگی است که از نان شب واجب تر است اما در دوره زمانه من فرهنگ را با لباس طرح فلان بازیگر هالیوودی و با فلان عینک خاص و تیپ غربی هست تا فرهنگ یک فرد را از بقیه افراد جامعه جدا میکند اما نه فقر فرهنگی به قول دکتر شریعتی خاک خوردن کتابهای کتابفروشی هست ، فقر فرهنگی پوشیدن فلان مارک لباس هست که فلسفه اش رو نمیدونیم ، فقر فرهنگی بوق زدن ساعت 2 صبح هست که پشت ماشین عروس و داماد میزنیم و هزاران مورد دیگه که گلوی ادم میخواد با سرعت نور منفجر بشه وقتی اینارو میبینم و نمیتونم چیزی بگم انگار از ی برج صد طبقه بندازنم پایین .

میخوام بگم اهای تویی که هر شب میری فلان رستوران غذا میخوری و فلان مارک لباسو میپوشی و چنتا کلمه دهن پر کنم یاد گرفتی و به اصطلاح خودت تحصیل کرده جامعه هم هستی اینا فرهنگ نیست اشتباه نگیر اینا دقیقا همون فقر فرهنگی هست که برعکس تفکراتت هست اگه بخوام بگم هم از حوصله من خارجه هم از حوصله خوندن شما که تو جامعه امروزیمون هزاران هزار از این موارد میشه اسم برد که اگه بخوام بگم فقط مثل روشن کردن کبریت تو طوفان هست 

+درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند

+خدایا به حق بزرگیت

این بوق اونا که ساعت 2 نصف شب بوق میزنن ی کاریش بکن که این یکی خیلی رو مخمه

نوشته شده توسط ســــعید :تو هم بگو
گمشده|29 / 3برچسب:,-5:18 PM

خدایا من گناه کارم ،
مرا ببخش ،
تو را می خوانم ،
تو را می خواهم ،
تو را می پرستم
ولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته ام
هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .
هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .
هنوز کودکم
هنوز به دنبال شی می گردم ،
هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.
خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کن
به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،
بت ها را با تو اشتباه نکنم .
خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،
بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،
بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عشقی برای
هستی باقی نماند .
خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،
گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،
گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .
آنگاه راه فرار می گزینم ،
دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،
درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند.
خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،
من ضعیفم ،
من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزد
من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .
می سوزم ،می سوزم ،می سوزم
بگذار بیشتر بسوزم ،
بگذار خاکستر شوم
بگذار محو و نابود شوم ،
بگذار کسی نام مرا نداند ،
کسی اسم مرا نبرد ،
کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،
بگذار تنها باشم ،
فقط با تو باشم .
اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذار
اگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،
تو هم مرا طرد کن ؟
تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،
گله نمی کنم ،
بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،
بگذار با مطلق آشنا شوم ،
بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ،
حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد
 

 

+خدایا

مرا به خاطر همه درهایی که زدم و هیچ کدام خانه تو نبود ... 

ببخش

 

 

نوشته شده توسط ســــعید :تو هم بگو
با نام حضرت دوست|27 / 3برچسب:,-5:35 PM

خداوندا نمی دانم

در این دنیای وانفسا

كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم

نمی دانم خداوندا.

در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم


همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.

چرا پنهان كنم در دل؟

چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند

ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است

خداوندا نمی دانم

و نتوانم به كــس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم

به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من

جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند

چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟

خداوندا رهایی ده
كللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده


فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می كنم نجوای پنهانی
كه شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست

نوشته شده توسط ســــعید :تو هم بگو